سال 89 قم بودم، اوضاع خیلی وخیم و عرصه به شدّت تنگ شده بود. دیگه کار از تهمت و تخریب و توهین و هتک حرمت و... مداوم پشت سرم بعد از هر جا و مکانی گذشته بود، تمام راههای منتهی به اندکی درآمد را هم بسته بودند تا دست از نوکری خدا و تبلیغ دین خدا بکشم و سکوت کنم تا دنیای خنّاسان پایدار بماند.
با هزار مصیبت، وام ضروری برای پرداخت قرض و هزینه مسکن گرفتم.
تقریبا از شدت وخامت اوضاع و اوج تنهایی و مشکلات حاد اقتصادی، کمی بریدم یکدفعه به فکرم افتاد که سالها تلاش کردم هرچه در توان داشتم خرج نوکری خدا و اهل بیت کردم، حال که چیزی ندارم و همه راهها را بسته اند و...استعفا می دم. هرچه همینطوری به خدا گفتم خدا استعفا می دم اوضاع فرقی نکرد! گفتم حال که وام گرفتم میرم کربلا حضوری و کتبی استعفا میدم حتما قبول می کنند.
ن و القلم و ما یسطرون...
ما را در سایت ن و القلم و ما یسطرون دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mansorevatanio بازدید : 135 تاريخ : سه شنبه 28 آبان 1398 ساعت: 1:31